برای رویارویی با فاجعه، کارگران معدن زغالسنگ زمستان یورت آزادشهر، تنها تا حوالی ظهرِ پسفردای روز کارگر زمان داشتند. در حوالی ظهر چهارشنبه 13 اردیبهشت بود که با انفجاری مهلک، معدن بر سر کارگران آوار شد. طبق قوانین سرمایه، این انفجار، «انفجاری تروریستی» و یا حتی «انفجاری عمدی» نبود.
«عقل سلیم» در سرمایهداری به ما «میآموزد» که «حادثه هیچگاه خبر نمیکند» و «حادثه جزئی از کار است». آنها مرتب حوادث معدن در ترکیه، چین و آمریکا را مثال میزنند. دقیقتر که نگاه کنیم، حتی در یک شیوهی تولید کمونیستی که تولیدکنندگان مستقیم و بیواسطه بر ابزار تولید و در عین حال روابط و مناسبات تولید و فرآیند کار تسلط دارند و نه بالعکس، نیز، بر اثر رویدادی طبیعی نظیر رانش مهیب زمین، ممکن است معدنی بر سر کارگرانش آوار شود؛ «پس حادثه همواره یک احتمال و جزئی از طبیعت کار است». اما این قیاس، در اینجا یک قیاس بدون مابهازاء و یک قیاس میانتهی است.
حادثه در معدن زغالسنگ زمستان یورت، نه یک امر احتمالی، بلکه امری سراپا قطعی بوده است. حتی لفظ «حادثه» برای بیان محتوا و معنیِ چیزی که روی داده است، مناسب نیست و عُذر ما را بپذیرید که نتوانستهایم لفظی مناسب، خلق کنیم. آن چه در معدن یورت اتفاق افتاد نه یک رویداد خارجیِ غیرقابلپیشبینی، بلکه چیزی بود که به صورت مستقیم و بیواسطه، و همچنین به صورت قطعی و اجتنابناپذیر، از فرآیند کار و روابط تولیدی حاکم بر آن معدن، منتج میشد.
تونل معدن یورت، 1700 متر بدون تهویه پیش رفته بود؛ قواعد ایمنی، حتی قواعد ایمنی سرمایهدارانه، غُل و زنجیری بر اصل «مقدسِ» بیشینهسازی سود پنداشته میشد و اعتراضات نسبت به شرایط بسیار بدِ کاری، دستمزدهای معوقه و پایین بودن سطح دستمزدها، در بیرون از محیط کار، با مشت آهنین پلیس و صدور و اجرای حُکم در بیدادگاهِ سرمایه پاسخ مییافت، و در محیط کار، با وجود خیل عظیم لشکران بیکاران و ارتش ذخیره کارگری با چماقِ اخراج. در چنین شرایطی و شرایط بسیار بسیار بدتری، که این نوشته متأسفانه نمیتواند به دلیل ضیقِ زمان، به توصیف آنها بپردازد، آوار شدن معدن بر سر کارگران نه حادثهای غیرقابل پیشبینی، بلکه رویدادی کاملاً قطعی و اجتنابناپذیر بود که دیر و زود داشت اما سوخت و سوز نداشت.
از این جنبهی حقیقیتر که به موضوع نگاه کنیم، انفجار در معدن یورت آزادشهر، منطق طبیعی و اجتنابناپذیر رابطهی خاصِ سرمایه و کار در آن معدن بود. سرمایهی همواره وحشی، در معدن زغال سنگ، یورت عریانتر و وحشیتر شده بود. در این معدن، بیشینهسازی سود، چنان چشمان سرمایه را کور کرده بود که هر چیزی را میتوانست ببیند جز این اجتنابناپذیری و قطعیتِ وقوع را. انفجار و آوارِ معدن کاملاً عمدی بود؛ اما تروریستی نبود. با این حال، این بدان معنا نیست که تروریسمی در کار نبود! تروریسم، ارعاب و وحشتپراکنی، پیش از انفجار، جاری و ساری بود. این تروریسم جواب اعتراضات کارگری را با باتوم و ایجاد فضای رعب و وحشت داده بود و مانعی بزرگ (اگرچه نه غیر قابلعبور، اگر چه نه مانعی شکستناپذیر) در برابر تشکل و سازمانیابی کارگران ایجاد کرده بود. از این به بعد هم، این تروریسم یقهی کارگران معدن یورت را رها نخواهد کرد.
2
بیشینهسازی سود، نه گرایش امروز سرمایه، بلکه منطق درونی و ذاتی آن است. این بیشینهسازی در یک فضای طبیعی، فیزیولوژیک، تکنولوژیک، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی صورت میگیرد که همواره و تحت هر شرایطی همچون قید و بندهایی در مقابل اصل بیشینهسازی ظاهر میشود. سرمایهداری حتی اگر تمام مرزهای اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و مدنیت را درنوردد و کوچکترین مقاومتها در برابر خود را نابود سازد، باز در آخرین سطح تحلیل با مرزهای فیزیولوژیکِ بیشینهسازی سود روبرو است؛ سرمایهدار سنگدل نمیتواند به صورت پیوسته و بیوقفه از یک کارگر، ارزش اضافی استخراج کند، چرا که به حکم انسان (یا موجود زنده بودنش) کارگر به آب و غذا و استراحت نیاز دارد و اینها در نهایت همچون قید و بندهایی فیزیولوژیک بر سر راه بیشینهسازی سود ظاهر میشوند.
به همین ترتیب، مقاومت و مبارزه کارگران، شرایط توازن قوا در مبارزه طبقاتی، مذهب، فرهنگ و احساسات اخلاقی، قوانین دولت در مقام جزئی جداییناپذیر از رابطه سرمایه، و بیشمار عوامل دیگر همچون فضا و ظرفی عمل میکنند که این بیشینهسازی به صورت مشروط و ناپایدار (به دلیل شرایط کاملاً ناپدار این عوامل و روابط) در آن صورت میگیرد. بیشینهسازی سود تا زمانی که سرمایهداری حاکم بر شیوهی زیست آدمیان باشد، چون نیرویی عمل میکند که همواره سعی دارد تا عناصر بازدارنده در مقابل خود را تضعیف کند و عناصر تسهیلگر را تقویت نماید. با برهمکنش عناصر و روابط این ظرف و فضا، در دورانهایی این بیشینهسازی ممکن است مَکر کرده و عقبنشینی نماید و در دورانهایی همچون یک هیولای درندهخو که گویی آماده است تا هر مقاومتی را ببلعد، به پیش میتازد. با این حال، در سرمایهداری، در هر دوران و زمانش، آن چیزی که تغییر میکند نه اصلِ این بیشینهسازی، بلکه غلظت آن است. در رابطه با گرایش به بیشینهسازی سود، بنا به اوضاع و احول، مسألهی رقیقی یا غلیظی، وجود دارد؛ اما مسألهی وجود یا عدم، وجود ندارد.
اما این موضوع به کجای بحث در مورد «حادثهی» معدن زمستان یورت گره میخورد؟