#به_وسعت_ایران_فریاد_بر_بیداد_ضحاک
#آرشام_رضایی، زندانی سیاسی #پادشاهی_خواه محبوس در زندان رجائیشهر #کرج توسط قاسم صحرایی، افسر جانشین زندان به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.
قاسم صحرایی، یکشنبه بیستوپنجم دیماه، پس از ضرب و شتم یکی از زندانیان امنیتی که بر روی برف شعار «زن، زندگی، آزادی» را نوشته بود، به همراه تعداد پرشماری از نیروهای گارد، وارد سالن سیوسه بند ده این زندان شده و آرشام رضایی را به شدت مورد ضرب و شتم قرار میدهد.
«قاسم صحرایی دستان خود را بر گلوی آرشام رضایی حلقه کرد و به شدت فشار داد. صحرایی سپس دست از گردن آرشام کشید و با مشت، محکم به شقیقه او کوبید».
«بغض در گلویی که به شدت فشرده شد؛
جانی در یک قدمیِ جنایتی دیگر
شامگاه یکشنبه ۲۵دی ماه ۱۴٠۱،سا عت ۲۱ در سالن ۳۳ بند ۱٠ زندان رجایی شهر، دورِ سفرهی محقرانهای که با خرج خانواده تدارک دیده شده بود نشسته بودیم و مشغول خوردنِ شام بودیم. قاسم صحرایی افسر جانشین زندان که همیشه سنگ سربازی و نوکری خامنهای را به سینه میزند، به همراه محسن شاهمرادی سرپرست و مسئول شیفت گارد زندان و با تحریک و گزارش کذبِ مراقب و پاسدارِ بند به نام بیژنی و مراقبِ دیگر به نام عیوضی به صورت تهاجمی به داخل اتاق حملهور شدند؛ قاسم صحرایی دستان خود را بر گلوی آرشام رضایی حلقه کرد و آرشام لقمه بر دهان به مرز خفگی رسید بهطوری که لقمه را بالا آورد. صحرایی سپس دست از حلقوم آرشام کشید و با مشتِ محکم به شقیقه او کوبید. مرگ آرشام دور از انتظار نبود که تیم همراه صحرایی یک آن به خود آمدند و خود را در یک قدمی جنایت و شریک جرم دیدند.
سربازان گارد که در سالن اصلی در انتظار دستور حمله به سالن بودند، با عقب نشینی مسئول گارد، محسن شاهمرادی، صحنه را ترک کردند و در نهایت با میانجیگری دیگر همبندیان که به نوعی از همکاران سابق مسئولین زندان بودند، قاسم صحرایی از حمله و هجوم خود دست کشید و سفرهی مظلومانهی زندانیان که به شام عزا تبدیل شد را ترک کردند.
جنونِ خامنهای پرستی قاسم صحرایی ممکن است هر آن جنایتی را در زندان رجایی شهر رقم بزند!
آیا نهاد یا ارگانی وجود دارد که صدای زندانیان را بشنوند؟!»
_نامِ شاهد عینی به علت مسائل امنیتی محفوظ است.
– چندی پیش در گزارشی از برخورد جنونآمیز صحرایی با مهدی مسکیننواز نوشته بودیم.
– روز گذشته قاسم صحرایی، با محمدحسین حقیقتمنش هم برخورد خشنی داشت و او را با ضربوشتم به انفرادی منتقل کرد. آقای حقیقتمنش، در هواخوری زندان روی برف نوشته بود «زن، زندگی، آزادی»