خواهر شهید قیام محمدرضا اسکندری
تا روزی که نفس میکشم قطره قطره خونم تمام اعضای بدنم اسم تو رو فریاد میزنن
تاروزی که زنده ام اسم قشنگتو فریاد میزنم
تاروزی که زنده ام از ظلمی که بهت شد از مظلومیتت میگم
بااون دستای قشنگه همیشه بازت عاشق پرواز بودی انگار ؟
صلابتت مثل کوه بود داداش داداش ورزشکارمم عاشق بسکتبال بودی عاشق ورزش بودی، داداش تو که انقد به سلامتیت اهمیت میدادی تو که عاشق زندگی کردن بودی تو پر از عشق و شور بودی مگه میشه همه ی اون آرزوها تو یک شب پرواز کنه و بره مگه میشه اون تن قشنگت زیر خاک باشه …داداش نمیدونم چقد طول کشیده تا پر کشیدی نمیدونم درد کشیدی یا راحت رفتی ،ینی اون لحظه های آخر کیو صدا زدی، ….وای داداش دارم زجر میکشم بیا بگو همه اینا یه کابوسه بیا بیدارمون کن ازین درد #محمدرضا_اسکندری کارگر جوان ۲۵ سالهای بود که با کار روی جرثقیل به معیشت خانواده یاری میرساند.
محمدرضا روز ۳۰ شهریور در #پاکدشت در پی اصابت گلولهی پاسداران خامنهای به قلب جان خود را از دست داد.
#مهسا_امینی