و ، من مادری دادخواهم
برای پسر مبارزم ، امیر ارشد تاج میر
گذر زمان ، به گذر عقربه های ساعت ربطی ندارد
من ، امروز ، بعد از یازده سال کشته شدن تو
پیر زنی هزار ساله ام ، با گیسوانی
به سپیدی روح شریفت
و صورتکی پر از چروک ، که هر شیار چینهایش را
غمی به درازای 41 سال اسیری
در زندانی بنام جمهوری اسلامی ، نقاشی کرده
این چروکها ، با هیچ رنگی محو نمی شود
همانند ننگی که بر تارک وطنم نقش بسته و
تا ابد ، در تاریخ ، خواهد ماند .
امیر ارشدم ، پویا ها ، رومینا ها و ری را ها
تازه وارداند ، سوخته هایی در جهل مطلق مردمانی
که دانایی را نمی شناسند و برده ی نادانی اند
می دانم برایشان برادری می کنی ، عاشق انسانیت .
و ، من مادری دادخواهم