🔴 جنایات رژیم جمهوری اسلامی غیر قابل توصیف است:
افشای بخش ناچیزی ازجنایات و شکنجه ها در زندانهای قرون وسطایی جمهوری اسلامی ♦️
♦️«گفتند دوست دخترت را میآوریم اینجا ترتیبش را میدهیم (تجاوز).»
♦️ابوالفضل کریمی (متولد آذر ۱۳۸۰)، نوجوان بازداشتشده در اعترضات سراسری آبان ۹۸ که دوران محکومیت ۲۷ ماهه خود را در زندان تهران بزرگ سپری میکند، با انتشار رنجنامهای شکنجههای تکاندهندهای که بر او رفته را شرح داده است.
♦️به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، ابوالفضل کریمی در ۲۹ آبان ۱۳۹۸ در جریان اعتراضات سراسری در ایران توسط نیروهای اطلاعات سپاه بازداشت و به بند دو-الف زندان اوین منتقل شد و نهایتا به زندان تهران بزرگ منتقل شد.
این شهروند زندانی، در یک پرونده به ۲ سال حبس تعزیری و ۶ ماه روزانه ۴ ساعت خدمات عمومی رایگان در شهرداری محکوم شد که حکم نهایتا به ۱ سال و ۶ ماه زندان کاهش یافت. در پرونده دیگر نیز به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد که این حکم هم به ۹ ماه زندان و ۱۰ میلیون تومان جزای نقدی تبدیل شد.
♦️ابوالفضل کریمی در بخشی از رنجنامهاش مینویسد:
«دوستانم رفتند سیگار بخرند و دیدم دو نفر از روبرو و دو نفر از پشت سر به من نزدیک می شوند. اول فکر کردم آنها خفتگیر هستند و سمت دوستانم دویدم. داشتم میدویدم که ماموران اطلاعات سپاه دو تیر هوایی زدند که رسیدم پیش دوستانم. یک تیر دیگر هم شلیک کردند و من دستهایم را روی سرم گذاشتم.
♦️یکی از ماموران اطلاعات سپاه با پا ضربهای به صورتم زد و زمین خوردم. یکی هم به شکم من ضربه زد و فحاشی کرد. ماموری با اسلحه ضربهای به سرم زد که باعث شکستگی و خونریزی سرم شد. کیسهای که برای مسجد بود را روی سرم کشیدند. من را سوار ماشین کردند. حدود نیم ساعت بعد به اطلاعات سپاه در محله خودمان واقع در اکبرآباد رسیدیم.
♦️یکی از ماموران آمد و برایم لقب “کریم ساواکی” گذاشتند. بعد با مشت به شکم من ضربه زدند؛ طوری که نفسم گرفت. … ماموری وارد شد و گفت شروع کن به حرفزدن. گفتم چه بگویم؟ گفت اسم، آدرس و اینکه چه کارهایی کردی؟ جواب دادم کاری نکردهام و کسی را هم نمیشناسم. ماموری که کنار من ایستاده بود با مشت به کمرم ضربهای زد و بعد ۱۰ مامور دیگر وارد اتاق شدند و شروع به ضرب و شتم من کردند. انگشت پاهایم دیگر معلوم نبود و معلوم نبود با چه دارند میزدند. … التماس میکردم تا رهایم کنند.
♦️یکی از ماموران من را به اتاق دیگری برد و به من غذا داد و گفت ما نمیخواهیم تو را اذیت کنیم. همکاری کنی کاری باهات نداریم. … من را به اتاق دیگری منتقل کردند و یک نفر آمد پیش من گفت من سرتیم عملیات این گروه هستم که تو را دستگیر کرده است. آخر ارزش دو تا تیر داشت که مامورهای ما به خاطر تو تیر رها کردند؟ حرفی نزدم و باز گفت من تو را همه جا دیدهام و تو کل اینجا را خراب کردهای. باز هم جوابی ندادم تا او گفت بلند شو. به سرم ضربهای زد و افتادم. بعد چهار پنج نفری من را زدند. گریه کردم و گفتم من را نزنید. بعد از ده دقیقه رهایم کردند و رفتند.
♦️یکی آمد گفت دراز بکش و روی کاشیها بخواب. گفتم سرد است و نمیشود. گفت ساکت! میخواهی بمیر! بعد رفت و من تا صبح دست و پا بسته نشستم. …
دو روز در اوین بازجویی شدم. گفتند اگر حرف نزنی مادرت را میآوریم اینجا. گفتم آخر چه باید بکنم؟ گفتند این اسلحه را گردن بگیر. گفتم آخر بدبخت میشوم، زندگیام خراب میشود. بعد گفتند دوست دخترت را میآوریم اینجا ترتیبش را میدهیم (تجاوز). گریه کردم و به شدت شکنجه روحی شدم. نزدیک به ۵۰ روز در سلول انفرادی بند دو-الف اطلاعات سپاه بودم. بعد از آن ۱۵ روز نیز بند عمومی بودم. در تمام این مدت تنها یک بار توانستم با خانوادهام تماس بگیرم و از لحاظ روحی در وضعیت بدی بودم. بعد از آن نیز به زندان تهران بزرگ منتقل شدم.
اینجا روزهایم به سختی میگذرد. با فکر به مادری که قلبی مریض دارد و به تازگی عمل کرده و به کبد چرب نیز مبتلا شده است. جز من کسی کمکحال مادرم نیست. من از مادرم مراقبت میکردم. پدرم نیز پای خود را از دست داده است و پیش از بازداشت، من خرج خانواده را تامین میکردم. نمیدانم در این چند ماه چه کسی از خانوادهام مراقبت کرده و به پدرم کمک میکند.
♦️دلیل شرکت من در اعتراضات ۲۵ آبان ۹۸ افزایش قیمت بنزین و مواد غذایی بود … . خرج روزمره من بیشتر از درآمدم بود. بیماری مادر و پدرم و سایر مشکلات باعث رنجم شد و من هم به عنوان یک معترض به این وضعیت به اعتراضات پیوستم.
♦️خواهش میکنم که به وضعیتم رسیدگی کنید. … من با توجه به شرایط سخت خودم و همنوعانم پا به این اعتراضات گذاشتم. … از شما مردم عزیز انتظار میرود که حامی ما هموطنان خود باشید و همیشه در مقابل ظلم پایداری کنید.
ابوالفضل کریمی، تیرماه ۹۹، زندان تهران بزرگ»