«کتاب تیلاپیا خون هورالعظیم را هورت میکشد»؛
تیلاپیا خون هورالعظیم را هورت میکشد بیانی استعاری است از خالی کردن خوزستان از مولفههای بومی. هورالعظیم و باقی آبهای خوزستان سالهاست به دست ماهیهای وارداتی و ماهیخوار، خشک و یا تسخیر شدهاند،
بخش مهمی از آنچه «سپیده قلیان»، زن جوان ۲۳ ساله در ۱۸ ماه گذشته از سر گذرانده و خبر، گزارش یا روایت آن منتشر شده است، بخشی از تاریخ معاصر ماست. از اعتراضات کارگری هفتتپه در آبان ۱۳۹۷ که سپیده قلیان در آن حضور داشت و به خاطر همان حضور هم بازداشت شد تا افشاگری او درباره شکنجه در بازداشتگاه اطلاعات اهواز و بعدتر صحبتهایش درباره نقش موثر صداوسیما و برخی خبرنگارانش در جریان تهیه و تولید اعترافات اجباری.
سپیده قلیان که به خاطر پرونده هفتتپه به ۵ سال زندان محکوم شده است و گفتهشده تنها محکوم این پرونده است که شامل عفو نشده است، یک هفته پس از آزاد کردن وثیقه، امروز خود را به زندان اوین معرفی کرد. خانم قلیان در مدتی که به قید وثیقه آزاد بود کتابی به نام «تیلاپیا خون هورالعظیم را هورت میکشد» درباره تجربه بازداشت در بازداشتگاه اداره اطلاعات دزفول و زندان زنان سپیدار اهواز و برخوردش با زنان عرب در این زندان نوشته است.
زن عربی را تصور کنید که در چهاردهسالگی بهاجبار تن به ازدواج داده است و همیشه مجبور بوده چادر و برقع سر کند و هیچوقت حق بیرون رفتن از خانه را هم نداشته است و سواد چندانی هم ندارد. دنیای این زن بیش و پیش از هر چیز بچههایش هستند. چنین کسی را که جانش به جان بچههایش وصل است، از آنها جدا میکنند، حق تماس و ملاقات او با بچههایش را از او سلب میگیرند و در چنین شرایطی او را حربههای مختلف برای اخذ اعترافات اجباری زیر فشار قرار میدهند.
چند تا از زنهای عرب در زمان بازداشت باردار بودند، سکینه سگور، الهه درویشی و سمیه حردانی ازجمله اینها بودند و یکی از آنها زیر همین فشارها هم بچهاش سقط شد. بیشتر این زنها با خانوادههایشان بازداشت شده بودند، یعنی بیرون از زندان هیچ حامیای نداشتند، یا اگر داشتند از سوی آنها طرد شده بودند. از نگاه جمهوری اسلامی زن بودن پیشاپیش جرم است، حالا فکر کنید که یک زن عرب احتمالا سُنی مذهب، چه وضعیتی را تجربه خواهد کرد.
«صهبا»، یکی دیگر از این زنان را داخل یک وَن با ده مرد دیگر از اهواز به تهران بردند و فردایش از تهران به اهواز برگرداندند، فریبش دادند و گفتند که اگر چیزهایی را که میخواهیم جلوی دوربین بگویی، تو را نزد همسرت میبریم. آنهم در حالی بود که قبل از آن مدتها با شوکر و کابل و لوله سبز مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفته بود، زنی که یک هفته پس از ازدواج بازداشت شده بود. فکر کنید که این زن در این شرایط چه فشاری را متحمل شده است که مجبور شده جلوی دوربین بگوید همسرش داعشی و سنی و تجزیهطلب است.
زن جوان ۱۹ سالهای که بزرگسالی او را بدون برقع هیچ مردی جز همسرش ندیده است، گریم کرده بودند و در یک ویلا در تهران جلوی دوربین و تیم حرفهای نشانده بودند تا اینها را بگوید. صهبا میگفت او مجبور شده است جلوی دوربین چندین سناریو مختلف را طبق خواست بازجویان تعریف کند تا بازجویان بعدا انتخاب کنند کدامیک از این روایتها در پروژه نهایی میگنجد.
«سکینه سگور»، زن عربی است که برای درمان نازایی به همراه همسرش به ترکیه رفته بود. سکینه پس از مدتی آنجا از همسرش جدا شده و با مرد دیگری ازدواج کرده بود و اتفاقا بعد از مدتی باردار شده بود. او در زمان بارداری برای دیدار خانوادهاش عازم ایران میشود. او را در همان فرودگاه بازداشت میکنند و ادعا میکنند همسر سابق او در ترور ۳۱ شهریور نقش داشته است. به او گفته بودند که مدتی بازداشت خواهد شد تا یک چیزهایی را در مورد همسر سابقش بفهمند. مدتی در بازداشتگاه اطلاعات سپاه نگهداری شد، بعد او را به ۲۰۹ منتقل کرده و پس از مدتی به سپیدار اهواز منتقلش کرده بودند. مصیبتهایی که این زن کشیده او را ناچار میکند به هر چیزی اعتراف کند.
در مواردی، زنها را گروگان گرفته بودند تا همسرانشان خود را تسلیم کنند و یا از طریق این زنان، آنان را پیدا و بازداشت کنند. یکی از این زنها مکیه نیسی بود که اسم پسرش «قصی» بود. آنها چند بار کتکش زده بودند که چرا اسم پسر صدام را روی پسرت گذاشتهای. درحالیکه مکیه میگفت این در عربی اسمی زیباست و گفتنش آوای قشنگی دارد و اصلا نمیدانست صدام پسری به این نام داشته است یا نه. به مکیه گیر داده بودند که چرا پسرش قصی فارسی را بهسختی میفهمد، این از نظر آنها جرم بود. درحالیکه خانواده مکیه در منطقهی فقیرنشین اهواز زندگی میکردند که مدرسه و آموزش درستوحسابی نداشت. مکیه نیسی را مدتها بدون بازجویی در بازداشتگاه نگه داشته بودند، کار بهجایی کشیده بود که زنگ را زده بود و پاهای بازجویش را بوسیده بود تا ببرندش بازجویی. گفته بود همسرم کجای این ترور بوده، بازجوها جواب داده بودند ما نمیدانیم، تو بگو که چه نقشی داشته، مثلا بگو که یک ساک اسلحه به خانه آورده است
بعد از ترور ۳۱ شهریور در اهواز، میزان سرکوب و اذیت و آزار عربها در اهواز ده برابر شد. پیشاپیش باید یادآوری کنم که این ترور از نظر همه ما محکوم است و قبلا هم اعلام کردم؛ اما باید پرسید که چطور چند جوان حدودا ۲۰ ساله از پس چنین عملیات بزرگی برآمدهاند. چطور «حسن درویشی» که دو هفته قبل از این اتفاق بعد از کلی شکنجه آزاد شده بود و طبعا باید در آن زمان تحت نظر میبود در این عملیات شرکت کرده است؟ چطور هیچ جنازهای به خانوادهها تحویل داده نشد؟ از طرفی، نباید فراموش کرد که این اتفاق دقیقا بعد از سخنرانی «حسن روحانی» افتاد که گفته بود «ما قربانی تروریسم هستیم.»
سمیه حردانی» جنازه همسرش را در بازداشتگاه اطلاعات سپاه دیده است که منجر به سقط بچهاش شد. نهادهای امنیتی بعد از این ترور سرکوبها را در اهواز چند برابر کردند
شاهد بودم که یک جوان عرب ۲۰ روز شکنجه شد تا بپذیرد در عملیات نقش داشته است. آنها آنقدر شکنجه میشدند که هر چیزی را بپذیرند، بپذیرند تروریست هستند، تجزیهطلب و داعشی هستند. در مدارکی که بعدها منتشر و به اسم مستند پخش کردند مدعی شده بودند که صهبا حمادی قصد داشته در غذای کاروان زائرین شیعه که از اهواز به سمت عراق در حرکت بودند سم بریزد. درحالیکه تنها جرم صهبا این بود که دانشجوی کشاورزی بود.
این کتاب به همان اندازه که به زندانیهای زن عرب و سیاسی پرداخته، بر زندانیان غیرسیاسی و غیرعرب متمرکز است. «خدیجه» و «ابتسام» هیچکدام سیاسی نیستند اما در جایجای کتاب حضور دارند، یا «نسا»، «سمیه شهبازی» و «مینا خیاط» اصلا عرب نبودند. من معتقدم که زندانیان غیرسیاسی به اشکال گونان تحت تبعیض قرار میگیرند؛ مثلا بیشتر زندانیانی که در جریان اتفاقات اخیر زندان سپیدار کشته شدند غیرسیاسی و لر بودند.
بااینحال این موضوع اساسی را نباید فراموش کرد که شکافهایی این وسط وجود دارد. آیا باید مثل همه که این شکاف را نادیده میگیرند بر آن سرپوش بگذاریم؟ من بهعنوان کسی که زندان اوین بودم و ادامه حبسم را هم در زندان اوین سپری خواهم کرد میتوانم بگویم که یک روز در زندان اوین آب قطع شد و کلی اعتراض شد و مشکل برطرف شد، اما در زندان سپیدار به مدت دو هفته آب قطع بود و هیچکس ککش هم نگزید. البته منظورم این نیست که در زندان اوین تبعیضی صورت نمیگیرید، بلکه تاکید بر این است که این تبعیضها در زندان سپیدار قابلمقایسه با جاهای دیگر نیست. یک زن در زندان سپیدار از کوچکترین حقوق محروم است