توصیف زندانی سیاسی سهیل عربی از غلامرضا خسروی جوانی شیدای ازادی که در زندان سربدار شد …

عاشق زندگی بود، اما طناب دارش را بوسید !
به قلم زندانی سیاسی سهیل عربی


در تمام عمرم، کسی را ندیدم که به اندازه او ، زندگی را دوست داشته باشد،
عاشق زندگی بود، حتی یک لحظه از زندگی را هدر نمی داد،
وقتی از بلندگوی زندان گفتند :اعزام به اجرای احکام، کتاب در دست داشت،
محکوم به اعدام بود و در زندان ادامه تحصیل داد(شیمی!)، سه تار نواختن و زبان فرانسوی یاد گرفت، خطاط خوبی بود و همچنان برای بهتر شدن تمرین می کرد،
از هر فرصتی برای یاد گرفتن استفاده می کرد،

هر روز برای پرنده ها غذا تامین می کرد،
صبح زودتر از همه بیدار می شد، جای کسانی که خواب مانده بودند شهرداری می داد، با اینکه بالا حبسی ها و به ویژه مسئول اتاقها معمولا از کار معاف هستند، اما او چند برابر بقیه کار می کرد، بی منت، …
ما از معدود اتاقهایی بودیم که غذای جیره زندان را می خوردیم،( بقیه معمولا خودشان درست می کردند، چون غذای زندان خیلی بدمزه و مزخرف بود، اکثر اعضای اتاق ما اوضاع مالی خوبی نداشتند)
ماهی یک بار که غذای زندان را نمی خوردیم و مثلا جشن غیر دُلی خوردن می گرفتیم ( معمولا کشک بادمجان که اوج ولخرجی ما بود_ البته بدون گردو و مخلفات / فقط بادمجان و ماست_ حتی کشک هم نبود)
همین غذای نسبتا خوب هم از گلویش پایین نمی رفت ،
یواشکی آن را برای کسی که چند سلول آنطرف تر از ما بود می برد، چون می دانست عاشق بادمجان است و پولش نمی رسد…
عاشق زندگی بود،
به سالن ملاقات که می رفتیم ، عشق را در نگاهش به خانواده اش می دیدم، معلوم بود چقدر دلتنگشان است….

پس چرا کسی که اینچنین خانواده اش، همنوعانش و تمام لحظات زندگی اش را دوست دارد ، طناب دارش را بوسید؟

بله ، زندان جای بدی است،
اما بدترین جا نیست!
بدترین جا ، آنجاست که فجایع را عادی بپندارند،
آنجا که تن به ذلت دهیم و در برابر ظلم بی تفاوت باشیم …
این درسی بود که #غلامرضا_خسروی و غلامرضا ها به بشریت دادند..
آزادی صرفا در این سوی دیوارهای زندان بودن نیست،
آزادی یعنی برده و بنده و مُرده متحرک نبودن،
آزادی یعنی ( چنان که #شاملو گفت:
پرواز عصیانی فواره یی
که خلاصی اش از خاک
نیست
و رهایی را
تجربه یی می کند.}
شکوه مردن
در فواره ی فریادی ــ
{ زمین ات دیو آسا
با خویش می کشد
تا باروری را
دست مایه یی کند
که شهیدان و عاضیان
یاران اند
که بار آوری را
باران اند
بار آوران اند.}
زمین را
باران برکت ها شدن ــ
{ مرگ فواره
از این دست است.}
ور نه خاک
از تو
باتلاقی خواهد شد
چون به گونه ی جویباران حقیر مرده باشی.
فریادی شو تا باران
و گرنه مرداران!!!

پاسخی بگذارید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: