هفتآسمان، عبارتیست که مضموناش در قرآن بر وجود آسمانهای هفتگانه دلالت دارد. ادیان دیگر همچون یهود و مسیحیت نیز از این تعبیر (یعنی هفتآسمان) سخن گفتهاند. این مفهوم هفت بار بهصورت صریح و دو مرتبه به نحو تلویحی در قرآن بهکار رفته است (بقره: ۲۹، اسراء: ۴۴، مومنون: ۸۶، فصلت: ۱۲، ملك: ۳، نوح: ۱۵ و…). البته قرآن فقط به وجود هفت آسمان اشاره نمی کند؛ بلکه علاوه بر آن، گمان میکند که هفت زمین نیز وجود خارجی دارد. (الله الذی خلق سبع سماوات ومن الارض مثلهن، خدا همان كسى است كه هفت آسمان و همانند آنها زمين آفريد (طلاق: ۱۲)
علامهمجلسی و ملاهادیسبزواری و فخر رازی، هر کدام به سهم خویش کوشیدند تا این قضیه هفتآسمان را توجیه و تبیین کنند، اما در نهایت، کار را خرابتر کردند. یکی تلاش کرد تا مسئله هفتآسمان را با نظریه افلاک نهگانه بطلمیوس هماهنگ کند و مدعی شد که کرسی و عرش، آسمانهای هشتم و نهماند و دیگری مدعی شد هفتآسمان همان سیارات هفتگانهاند. البته از بخت بدش، بعدها اورانوس و نپتون و پلوتو (پلوتون) نیز کشف شدند و لذا رشتهاش پنبه گشت. همچنین در قرآن به تبع معلومات و کانتکست معرفتی زمانه و زمینه تاریخیاش، تصریح شده که جهان در شش روز خلق شده که حتی اگر شش روز را شش دوره معنی کنیم، باز مشکلی حل نمیشود و این امر نشان میدهد که معلومات علمی قرآن، خام و ابتدایی و میراثدار زمانه و زمینه تاریخی خودش بوده است. البته بگذریم از این تناقض که قرآن در اعراف: ۵۴ و یونس: ۳ و هود: ۷ و فرقان: ۵۹ از خلقت شش روزه جهان سخن می گوید و در فصلت: ۱۲-۹ از هشت روز (!) و یا در همین آیات اخیر الذکر، ستارگان را چراغهایی بزرگ در آسمان میبیند (!) و یا در آیه ۵ از سوره ملک، شهابسنگها را وسیله دفعشیاطین بوالفضول تلقی میکند (!)
نمی دانم چه اصراری وجود دارد تا متنی که در جمیع حوزهها و موضوعات (از خدا و روح و معاد و بهشت و جهنم و جهانشناسی و کیهانشناسی و فقه)، خام و عامیانه و در خور زیستبوم یک عده انسانِ بیابانی و بدوی و قبیلهای، در صحرایسوزانحجاز در ۱۴۰۰ سال قبل است را با هزار ترفند و تردستی، عمیق و وزین و بینقص جلوه دهیم؟