21 آذر 97 سیصد و سی و چهارمین روز حبس ظالمانه محمد مهدویفر تخریبچی و غواص، شاعر شعر الفبا و منتقد رهبری. بدون ملاقات
محمد مهدویفر؛ در سوگ سعید
مگر من دفعه قبل که تو را به اینجا یعنی اصفهان، ستاد خبری وزارت اطلاعات احضار کردم به تو نگفتم حق نداری درباره سعید زینالی بنویسی؟ مگر به تو نگفتم نوشتن درباره سعید زینالی خط قرمز ما است؟
اینها سخنان بازجوی من بود.
کی؟ زمستان ۹۴
و اما سعید زینالی کیست و موضوع چیست؟
۱۸ تیرماه ۷۸ اعتراضات مردم تهران از کوی دانشگاه شعلهور شد. حدود یک هفته طول کشید تا رهبر موفق شد به کمک پلیس، سپاه و وزارت اطلاعات این اعتراضات را سرکوب کند.
حالا نوبتی هم که باشد، نوبت دستگیری دانشجویان و مردمی است که در اعتراضات علیه رهبری شرکت کرده بودند.
۲۳ تیرماه ۷۸ ساعت حدود ۴ بعدازظهر، سعید دانشجوی ۲۲ ساله، ساکن محله پونک تهران، در اتاقش درحال استراحت است. به غیر از او مادر و مادربزرگش هم در خانه هستند. زنگ آپارتمان به صدا درمیآید، در باز میشود. ماموران با بیسیم و دستبند وارد میشوند. بدون هیچ توضیحی میپرسند سعید کجاست؟ سعید سراسیمه برمیخیزد.
— سعید لباسهایت را بپوش، باید با ما بیایی.
مادر نمیداند چه شده است! آیا سعید با کسی دعوا کرده است؟
مادربزرگ به آنها التماس میکند. من سید هستم، شما را به جدم قسم میدهم سعید مرا نبرید.
— سعید باید با ما بیاید. به مدت ۱۰ دقیقه او را بازجویی میکنیم. او زود برمیگردد.
سعید بعد از سه ماه از زندان زنگ میزند. میگوید پیگیر پرونده من باشید.
اکرم مادر سعید به همراه هاشم پدر سعید، به هر جا مراجعه میکنند به آنها گفته میشود، ما سعید زینالی را نمیشناسیم.
به راستی سعید کجاست؟ آیا او آب شده و داخل زمین فرو رفته است؟
پدر سعید میگوید، به هر یک از مسئولین که مراجعه میکردیم، میگفتند مگر ممکن است جوان مردم را بازداشت کنند و کسی پاسخگو نباشد؟! ما خودمان پیگیری میکنیم فردا بیایید تا نتیجه را به شما اعلام کنیم.
من نمیدانم چرا از فردای آن روز دیگر آن مسئول خودش را از ما پنهان میکرد و جواب تلفن ما را نمیداد!
آیا مأموران سعید را زیر شکنجه کشته اند و از گفتن حقیقت طفره میروند؟
آیا قتل احتمالی سعید زینالی و قتل ستار بهشتی و قتلهای زنجیرهای به دستور رهبر صورت میگیرد و یا مرتکبین این قتلها همان لشکر آتش به اختیاری هستند که رهبری از آنها سخن میگوید؟
اگر آنها سعید زینالی را کشته اند با جنازه او چه کرده اند؟
این روزها که من اخبار خاشقجی را از تلویزیون میبینم با خودم میگویم به راستی آیا ممکن است مأموران، سعید را کشته باشند و جنازه او را با اره تکهتکه کرده باشند؟
آیا جنازه سعید را با اسید نابود کرده اند؟
آیا آنها جنازه سعید را در جنگلهای اطراف تهران مخفی کردهاند؟
آیا آنها جنازه سعید را در گورهای دسته جمعی خاوران مدفون کرده اند؟
دوستان عزیز، من امروز از مرگ سعید برای شما نوشتم ولی مگر کسی میتواند این حرفها را به خانم اکرم نقابی، مادر سعید بگوید؟
او عکس سعید را در دست میگیرد و زیر آن مینویسد ” سعید من کجاست؟ ” و جلوی زندان اوین، چشم به راه سعید میایستد.
نیروهای امنیتی بارها مادر، پدر و خواهر سعید را بازداشت کرده و آنها را ماهها در سلولهای انفرادی انداخته اند و آنها را تهدید کرده اند که شما فرزندان دیگری هم غیر از سعید دارید!! تا از پیگیری سرنوشت سعید دست بردارند.
آیا مادر، پدر و خواهر سعید میتوانند عزیزِ دلبندشان را فراموش کنند؟
مادرسعید میگوید این اواخر یکی از مأموران به من گفت، آیا تو راست میگویی و واقعا پسری به نام سعید داشته ای؟
اکرم اطمینان دارد که پسری داشت به نام سعید. او سعید را به دنیا آورد. سعید را تر و خشک کرد. سعید را بزرگ کرد. او برای دامادی سعید نقشه میکشید.
شاید یکی از دخترهای فامیل را برای سعید بگیرم. شاید سعید قبول نکند. شاید سعید بخواهد با یکی از دخترهای دانشگاه ازدواج کند. اصلا هر چه خودش بگوید.
اکرم امید دارد که روزی سعیدش باز خواهد گشت. او چشمهایش را میبندد و به جگرگوشهاش فکر میکند.
امروز سعید زنگ خانه را میزند. در را برایش باز میکنم. پسرم را در آغوش میگیرم. او را میبوسم. او را میبویم. میگوید مامان چقدر پیر شده ای! میگویم پسرم از زمانی که تو را بازداشت کردند تا امروز ۲۰ سال میگذرد. من در همان یکسال اول پیر شدم. آه چه میگویم من در همان یکماه اول پیر شدم. اصلا راستش را بخواهی من همان موقع که مأموران ریختند داخل خانه و تو را بردند، من همان لحظه پیر شدم.
دوست عزیز، خواننده گرامی، به نظر شما سعید زینالی کجاست؟ چه کسی از سرنوشت سعید خبر دارد؟ آیا رهبر از سرنوشت سعید اطلاع دارد؟
آیا من که خط قرمز سپاه و اطلاعات و رهبری را رعایت نمیکنم و ازداخل زندان این مطالب را برای شما مینویسم، سرنوشتی مانند سعیدزینالی و ستاربهشتی و جمال خاشقجی خواهم داشت؟
الله اعلم
✍️ محمد مهدویفر
زندان مرکزی اصفهان
۲۰ آذر ۹۷