آقای قاضی زاده هاشمی وزیر بهداشت گفته است دوست دارد ماشین شاسی بلند سوار شود و پورشه هم دارد. اینکه ایشان می خواهند پورشه و شاسی بلند سوار شوند حقشان است؛ درآمد پزشکان هم طوریست که میتوانند این قبیل ماشین ها را بخرند؛ حتا اینکه هواپیمای شخصی هم داشته باشد و در عین حال وزیر باشد ایرادی ندارد اما ایراد کجاست؟!
ایراد جاییست که هنوز او و بسیاری از هم قطارانش متوجه آن نشده اند؛ ایشان در عین حال گفته اند نه چپند و نه راست و بیشتر خود را انقلابی -به معنی اول انقلاب- میدانند و پارادوکس اینجاست. آنها انقلاب را ارزش میدانند و حامل ارزشهایی از قبیل حکومت مستضعفین و در کنار کوخ نشینان بودن و پرهیز از کاخ نشینی و طاغوتی بودن و این قبیل حرفها… آن شعارهایی که دادهاند و در عین حال آن سیاههای که رژیم سابق را به بند بند آن محکوم کردهاند و سپس شخم برداشته و به جان نظام بروکراسی کشور افتاده اند و چه متخصصانی را با همین انگ ها برکنار کرده اند، با این رفتارها سازگاری ندارد. مگر آنها طاغوتی بودن را غیر از این رفتارها میفهمیدند؟ مگر واردات کالاهای لوکس را عین سرسپردگی و نشانه استیلای غرب زدگی نمی دانستند؟! مساله اینجاست که این قبیل افراد تخصص خود را برداشته و برده اند وسط یک انقلاب و لباس رزم به تنش کرده اند و افتاده اند به جان نظام بروکراتیک یک کشور و سپس با ارزش دانستن ساده زیستی، به زعمشان چوب به آستین هرچه “طاغوت مآب” بوده کرده اند و اکنون در حالی که باز خود را انقلابی ساده میخوانند در عین حال ژست زندگی در کشورهای اولترا سرمایه دار را می گیرند. اگر کمی پای منبرشان بنشینید ابتدا از اقتصاد اسلامی خواهند گفت و سپس سری به ابوذر سوسیالیست خواهند زد و در رثای آرمانهای از دست رفته دل سیر آه و حسرت تحویلتان خواهند داد و سپس سوار شاسی بلندی که زود چپ نمیشود، خواهند شد و پورشه را به آقازاده خواهند داد که ژن خوبی هم دارد و میتواند مثلا در نوجوانی قرارداد ببندد و در کنار ابوی که خون خوبی دارد خود یکپا آقا شود.
با این پارادوکس ها پدر مملکت را درآوردند.

ن خوب، پورشه آقای وزیر و زندگی انقلابی!