بازداشت ۴ ساعته سپیده قلیان در فرودگاه اهواز برای ممانعت از شهادت او در دادگاه اسماعیل بخشی
روز سه شنبه، ۱۷ دی، سپیده قلیان حین بازگشت از تهران و در فرودگاه اهواز از سوی نیروهای امنیتی بازداشت و به مدت چهار ساعت مورد بازجویی قرار گرفت. سپیده قلیان قرار بود به عنوان شاهد شکنجه اسماعیل بخشی در شعبه دوازده دادیاری اهواز حاضر شده و بر صحت ادعای شکنجه اسماعیل بخشی در جریان بازجویی در اطلاعات شهادت بدهد.
جلسه بازپرسی بابت شکایت وزیر اطلاعات از اسماعیل بخشی برگزار شده بود که در آن وزیر اطلاعات ادعا کرده است که اسماعیل بخشی شکنجه نشده و به همین علت او با طرح این ادعا که شکنجه شده است نشر اکاذیب کرده است. خانم فرزانه زیلایی وکیل اسماعیل بخشی از دادیاری خواسته بود شهود آقای بخشی برای ادای شهادت در مورد صحت ادعای شکنجه احضار شوند.
پخش اعترافات اجباری تلویزیونی، به عنوان یک ابزار تهدید، فشار و سرکوب، یک سنت امنیتی چهل ساله در نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی است. همواره و پس از هر اعتراض، تجمع یا رخدادی، تعدادی بازجو-خبرنگار به خط میشوند تا نامستندی در توجیه واقعه بسازند. این نامستندها که احتمالاً شاخصترین نمونهی آن، «مستند هویت» در توجیه قتلهای زنجیرهایِ قبل و بعد از ۱۳۷۵ بوده است، همیشه بخشی از آنتن صدا و سیما را به خود اختصاص داده است.
هر چند ظاهراً، آنچنان که در قضیهی دروغ بزرگ سقوط هواپیمای اوکراینی، موکداً ثابت شد، این نه فقط متهمان و محکومان و زندانیان سیاسی، که مسئولین حکومت هم میتوانند سوژهی نامستندها باشند!
بخش عمدهی ما، شاید تصور کنیم که تمام مردم ایران، این شانتاژهای خبری را نادیده میگیرند و از روی آنها عبور میکنند. اما متاسفانه چنین نیست. تکرار و تکرار و تکرار، در دروغگوییهای امنیتی، میتوانند عوامل پروپاگاندا و جنگ روانیای باشند که در دراز مدت، به شکلی حقیقی، به باورهای بدنهی مردم معترض و جان به لب آمده آسیب بزنند. به ویژه برای کسانی که در شهرهای کوچکتر زندگی میکنند، این نامستندها میتوانند زندگی را تلخ و مختل کنند.
اما دیگر دوران برنامهی هویت گذشته است. این تنها نهادهای امنیتی نیستند که میتوانند تریبون داشته باشند و یکطرفه حرف بزنند. تمام قربانیان اعترافات اجباری امکان، حق و حتی وظیفه دارند در مورد این نامستندها سکوت نکنند. این ابزار سرکوب و فشار و تهدید، باید ناکارآمد و مختل شود.
من، به سهم خودم، قدم اول را با شکایت از آمنه سادات ذبیحپور و صدا و سیما و مدیر بخش خبری “بیست و سی” برداشتم. شکایتی نه از سر اعتماد به قوهی قضاییه، یا امید به رسیدگی، بلکه از موضع برداشتن یک قدم رسمی برای اخلال در بازی خطرناک بازجو-خبرنگارها. اما این تنها قدم اول است و آخر کار نیست.
بار دیگر از همهی آنان که به هر نحو از نامستندهای نهادهای امنیتی آسیب دیدهاند و قربانی این سرکوبِ ظاهراً با کلاس هستند، میخواهم حرف بزنند. بگویند که چه شد و چگونه شد. از آنچه که پشت دوربین گذشته است حرف بزنند و دیوار دروغ را فرو بریزند. این سد را باید شکست. «همهاش که نباید ترسید. راه که بیفتیم ترسمان میریزد.»
سپیده قلیان:
یه جاهایی دوربین نیست اما اون تصاویری که هیچ جا ثبت نشده یه روزی یه قلمی نقاشی میکنه
روایت من از سی دی ماه سال گذشته.
تصویر اول خودم هستم با لباس خواب با موها روی زمین کشیده شدم
تصویر دوم مادرمه که با ملاقه(تنها سلاحش) سعی داشت جلوی انتقال من (توسط اتومبیل اطلاعات)رو بگیره