به او بگویید دوستش دارم، به او بگویید، چارهای جز پیروزی در این نبرد ناخواسته نداشتیم.
دلم میخواهد بدانی با چه شتابی کار میکردم، حتی در محل کار، صبحانه و نهار نمیخوردم که زودتر کارها تمام شود و برای ده دقیقه هم که شده، بیشتر با تو باشم.
حتما میپرسی؛ چه چیزی مهمتر از فرزندت بود که رفتی؟ پاسخ میدهم؛ خودت فرزندم، تمام زندگی تو برای من مهم بود که به این نبرد رفتم.
نسل ما و نسلهای پیش از ما سوخت، ما در حسرت آزادی، برابری، عدالت و رفاه سوختیم، ما در تبعیض و بیدادگری سوختیم، اما تصمیم گرفتیم که در برابر فجایع بیتفاوت نباشیم، اما خواستیم که نسل شما دیگر نسل سوخته نباشد.
جنگ را ما آغاز نکردیم، این جنگ پیش از زاده شدن من آغاز شده بود و هزاران پدر و مادر را از فرزندان و همه عزیزان آنان جدا کرد، هزاران کودک مثل تو در نبود پدر ، مادر یا هر دو بزرگ شدند و زندگی را ادامه دادند.
دیدار به قیامت دخترم، البته این قیامت واقعی است! در همینجا رخ میدهد، به وسیله خود ما، با سرنگونی ستمگران”.